در بررسی انقلاب اسلامی وبا توجه به اینکه بنا به اعتراف اکثر محققین و ناظران از مردمی ترین و در واقع مردمی ترین انقلاب ها بوده است و از طرف دیگر نقش رهبری امام خمینی نیز در این انقلاب غیرقابل انکار است و همان طور که مقام معظم رهبری امام خامنه ای (مدظله العالی) مطرح کردند که " این انقلاب بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست."
آگاهی از چگونگی رابطه مردم و رهبری حایز اهمیت است. برای پاسخ دادن به اینکه چرا علی رغم مردمی بودن تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در گذشته مانند نهضت مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت سرانجام این تحولات به ناکامی کشیده شد و مردم از صحنه خارج شدند اما در انقلاب اسلامی علی رغم همه ی حمایت های جهانی از رژیم شاه مردم توانستند بدون دست بردن به اسلحه رژیم پهلوی را سرنگون کرده بلکه به مدت بیست سال در قبال همه ی توطئه ها و بحرانهای عظیم حضور خود را در صحنه حفظ کنند؛ در اینجا باید ضمن شناخت چگونگی ارتباط امام و مردم، برداشت امام از نحوه ی مشارکت و حضور مردم و برخوردهای ایشان با مردم مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد.
با مروری گذرا بر سیر مبارزات و حرکت های انقلاب اسلامی می توان رهبری امام خمینی(ره) را در این انقلاب به سه صورت و در سه نقش مورد بررسی قرار داد:
1.امام به عنوان رهبر کاریزماتیک
بنا به نظر ماکس وبر، اکثر انقلاب های موفق جهان براساس تأثیر قدرت کاریزماتیک رهبر انقلاب بر مردم شکل گرفته است. در چنین حالتی رابطه مردم با رهبر، مبتنی بر احساسات و عواطف است.
بنابراین حتی اگر تصمیمات رهبر چندان پایه معقول و منطقی نداشته باشد، عموم مردم تحت رهبری وی بدون ارزیابی دقیق و عقلانی باشور و اشتیاق از آن پیروی می کنند. درمورد انقلاب اسلامی ایران ، عشق و علاقه ای که در تمام دوران حیات امام و حتی پس از آن از طرف مردم نسبت به ایشان ابراز می شده ، باعث شده است که عده ی زیادی از اندیشمندان و محققان رابطه امام و مردم را یک رابطه ی کاریزماتیک تفسیر کنند.
امام در سراسر طول رهبری خود همیشه قبل از آنکه دستوری صادر کنند، مقدمات لازم برای پذیرش آن را برای مردم فراهم می نمودند و با ارائه دلایل در آن مورد، مردم را درباره اتخاذ آن تصمیم قانع می کردند. در حالی که در یک رابطه ی مبتنی بر شیفتگی صرف، جایی برای ارائه دلیل و قانع کردن مردم وجود ندارد.
حتی در مواردی که عموم مردم نظری غیر از نظر امام داشتند ، ایشان به جای آنکه از نفوذ فکری و روحی برای پیشبرد نظر خود استفاده کنند، تأمل می کردند و اجازه می دادند نظر مردم اعمال شده و در عمل درستی یا نادرستی آن به اثبات برسد.
لذا می توان نتیجه گرفت که علی رغم وجود ویژگی های یک رهبر کاریزما در حضرت امام وبا وجود علاقه ی فوق العاده توده های مردم به ایشان رابطه ی رهبری و مردم در انقلاب اسلامی مبتنی بر اقتدار کاریزماتیک نبوده است.
2.امام به عنوان مرجع تقلید
در تاریخ معاصر ایران نقش مراجع تقلید در شکل دهی و پیروزی نهضت های اسلامی، غیر قابل انکار است. از یک طرف به دلیل آنکه نیاز به پاسخ مسائل شرعی ، یک نیاز دایمی و همیشگی از جانب شیعیان است ، مراجع تقلید همواره یا مستقیم یا غیر مستقیم و از طریق روحانیان شیعه به مردم دسترسی داشته و از نیازها و مسائل آنها مطلع بوده اند. از طرف دیگر ، فتاوای مراجع همانند حکم رسول الله و اطاعت از آنها برمردم واجب بوده است.بنابراین در طی تاریخ و بویژه در یک قرن اخیر ، در بحرانهای مختلف سیاسی ، یک فتوای شرعی یک مرجع تقلید توانسته است مردم را به سرعت به صحنه کشانده و به عنوان یک نیروی عظیم و غیرقابل انکار معادلات معمول قدرت را برهم زند.
در بررسی زندگی سیاسی حضرت امام مشاهده می کنیم که ایشان در آغاز مبارزات خود در سال 1341 تقیه را که یک اصل پذیرفته شده ی شیعه بود تحریم کردند و فرمودند : " تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب".
به این ترتیب توانستند یکی از موانع مهم مبارزه اسلامی را از سر راه بردارند. همچنین در مسئله سلمان رشدی ، از آنجا که اساس اسلام در معرض توهین و خدشه قرار داشت، فتوای تاریخی ایشان تبعات عظیم بین المللی به بار آورد وبرای کشورهای غربی به صورت یک معضل اساسی درآمد.
ایشان در تمام دوران مبارزات و رهبری انقلاب در موارد بسیار معدودی از چنین موقعیت و اختیاراتی استفاده کردند و آن هم عموماً زمانی بود که با اصول و موازین اسلامی برخورد می گردید. ایشان به طور کلی از صدور فتوا برای پیشبرد اهداف نهضت کمتر استفاده می کردند.
به عنوان مثال، در اوج مبارزات ملت در سالهای 56 و57 علی رغم تمایلی که انقلابیون به جهاد مسلحانه داشتند ، امام از صدور هر حکمی مبنی بر وجوب جهاد و مقابله مسلحانه علیه رژیم شاه و حامیان آن خودداری ورزیدند.
حتی در طول دوران جنگ تحمیلی با آنکه می توانستند با صدور یک فتوا قاطبه ی مردم را به حضور در جبهه ملزم و متعهد کنند ترجیح دادند مردم با آگاهی و داوطلبانه در جبهه های جنگ حضور یابند.
شواهد فوق نشان می دهد که احراز مقام مرجعیت برای امام به این معنا نبوده است که ایشان در هرموضوع بزرگ و کوچک اجتماعی ، یک فتوای شرعی صادر کرده و مردم را از این طریق ملزم به اجرای آن کنند.
3.امام به عنوان مرشد و آگاهی دهنده
از مطالعه ی دقیق زندگی امام و نوع برخورد ایشان با مردم می توان به این نتیجه رسید که با وجود شیفتگی شدید مردم نسبت به ایشان، رابطه ی مردم و امام هیچ گاه به شکل یک تقلید صرف و کورکورانه نبوده است؛ و با وجود قدرت عظیمی که مقام مرجعیت به ایشان می داده است ، رفتار ایشان هیچ گاه به صدور حکم شرعی منحصر نمی شده است ، بلکه در تمامی مراحل قبل و بعد از پیروزی انقلاب ، ایشان به عنوان یک معلم و مرشد با مردم برخورد می کردند.
امام خمینی که در وادی تعلیم و تربیت ، چه از لحاظ اصول نظری و چه از لحاظ روش های علمی ، استادی نمونه بود ، توانست جامعه ای را که سالهای متمادی در خمودی و ضعف و جهالت به سر می برد و نسبت به سرنوشت خویش مأیوس و بی اعتنا شده بود ، به یکباره به خیزشی عظیم وا دارد و پیشگام نهضت های دینی سرتاسر جهان کند. حضرت امام در برخورد با مردم برنقش زیربنایی فرهنگ تأکید مکرر داشت و می فرمود: "فرهنگ مبدأ همه ی خوشبختی های ملت است ... آن چیزی که ملت ها رامی سازد فرهنگ صحیح است."
با توجه به شناختی که امام از متن مردم داشتند، همه ی آنهارا به حضور در صحنه و مبارزه دعوت می کردند.و این به دلیل آن است که هدف اصلی ایشان نه فقط حذف یک رژیم حکومتی و جایگزینی یک رژیم دیگر ، بلکه تربیت دینی مردم بود.که این مهم میسر نمی شود مگر با مشارکت همه ی آنها در امور سیاسی و اجتماعی خود.همین جا تفاوت نگرش امام با سایر مکاتبی که انقلاب را ثمره تلاش مردم می دانند ، روشن می شود.از آنجاکه هدف نهایی همه ی انقلاب ها فقط تغییر رژیم بوده است ، این مکاتب تنها برآن گروه از مردم تأکید دارند که نقش مؤثر و فعال در پیشبرد انقلاب به عهده دارند. ناگزیر عده ای از طبقات مردم و بویژه آن ها که به نوعی با حکومت موجود ارتباط دارند ، ازشمول تعریف مردم از دیدگاه آنها خارج می شوند. اما از آنجاکه هدف اصلی امام برای قیام ضد رژیم "انسان سازی " بود و حتی برقراری حکومت اسلامی را هم برای دستیابی به این هدف می خواست.
بنابراین حتی از آگاه کردن کارگزاران رژیم برای پیوستن به صفوف مردمی نیز غفلت نورزید.چراکه معتقد بود بدنه ی نظام از متن همین جامعه برخاسته وبا سایر اقشار جامعه تفاوتی ندارد و تنها تفاوت آنها در نوع اشتغال و احیاناً درجه آگاهی آنهاست.
چنانچه به آنها نیز مانند سایر توده های ملت آگاهی داده شود وبا انذار و تبشیر می توان ساختار نظام حاکم را از قاعده هرم سست و متزلزل کرده و آن را شکست داد.
به این ترتیب، با این شیوه ی حیرت انگیز بود که امام خمینی علی رغم برخورداری از قدرت فوق العاده کاریزماتیک و همچنین برخورداری از اختیارات و قدرت مرجعیت، راه طولانی و سخت ارشاد و آگاهی دادن را انتخاب کرده و با این شیوه توانست ملتی را آن چنان تربیت کند که خود امام گونه حرکت کرده و قدرتی را ایجاد کند که اساس و رکن اصلی ثبات و اقتدار نظام جمهوری اسلامی گردد.